شب یلدا
شب یلدا بهانه ای برای دید و بازدید و صله ارحام
شب یلدا بهانه ای برای دید و بازدید و صله ارحام
سلام، نامى از نامهاى خداست
سلام، تحيّت اهل بهشت به يكديگر است.
سلام، تحيت فرشتگان بهنگام ورود به بهشت است.
سلام، پيام پروردگار رحيم است.
سلام، پذيرايى شب قدر است.
سلام، اولين حق هر مسلمان بر ديگرى است.
سلام، كليد شروع هر كلام و نوشتهاى است.
سلام، امان نامه از هرگونه ترس و شرّى است.
سلام، سادهترين عمل نيك است.
سلام، نشانه تواضع و فروتنى است.
سلام، عامل محبت والفت است.
سلام، اظهار صلح و مسالمت است.
سلام، اولين تحفه و هديه دو انسان است.
سلام، آرزوى سلامتى براى بندگان خداست.
سلام، دعوت به صلح جهانى است.
سلام، اميددهنده و نشاطآور است.
سلام، برطرف كننده كدورتهاى گذشته است.
سلام، اعلام حضور و اجازه براى ورود است.
سلام، بهترين كلام بهنگام ورود و خروج است.
سلام، كلامى است در زبان سبك، اما در ميزان سنگين.
سلام، راهگشاى مصلحان براى اصلاح جامعه است.
سلام، كلامى است كه مخاطبش مردگان و زندگانند.
سلام، عامل تعظيم و تكريم است.
سلام، سبب جلب رضاى خدا و غضب شيطان است.
سلام، وسيله ادخال سرور در قلوب است.
سلام، كفّاره گناهان و رشددهنده حسنات است.
سلام، پيامآور انس و دوستى است.
سلام، عامل تكبرزدايى و خودخواهى است.
سلام، ادب الهى است.
سلام، استقبال از هر خير و خوبى است.
سلام، كمالى كه ترك آن نشانه بخل، تكبّر، انزوا، قهر و قطعرحم است.
سلام، ابر رحمتى است كه بر سر مردم مىافكنيم و لذا مىگوييم:
«السَّلامُ عَلَيْكُم» نه «السَّلامُ لَكُم».
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمود: من تا آخر عمر سلام كردن بر كودكان را ترك نمىیكنم. «1» گرچه سلام كردن مستحبّ است و پاسخ آن واجب، اما پاداش كسى كه ابتداسلام كند ده ها برابر جواب دهنده است.
در روايات میخوانيم سواره بر پياده، ايستاده بر نشسته و وارد بر حاضرين مجلس سلام كند. «2»
قرآن مى فرمايد: هرگاه مورد تحيّت قرار گرفتيد، پاسخى گرمتر بدهيد: «اذا حُييِّتُمْ بِتَحيَّةٍ فَحَيُّوا بِاحْسَنَ مِنْها» «3» «والحمدللّه ربّ العالمين»
اصول دين
اصل اوّل: توحيد
توحيد
حقيقت و ابعاد توحيد
توحيد در فرهنگ اسلامى، معناى بلند و گستردهاى دارد. توحيد در ذات، توحيد در صفات، توحيد در افعال و توحيد در عبادت.
توحيد يعنى: ايمان به يگانگى خداوند.
توحيد يعنى: نفى هوسها. كسى كه هوا پرست است، از مدار توحيد خارج است. «أفرأيتَ مَن إتّخَذ إلهَه هَواه» «1» آرى، كسانى كه از هوسهاى خود پيروى مىكنند، در حقيقت خداى آنها، هواى نفس آنان است.
توحيد يعنى: نفى طاغوتها. شعار و هدف تمام انبيا اين بود: «أن اعبدوا اللّه و اجْتَنبوا الطّاغوت» «2»
توحيد يعنى: نفى نظامهاى طاغوتى. امام رضا عليه السلام پس از آنكه مجبور شد وليعهدى مأمون را بپذيرد، در جلسه علنى و در برابر همه مردم شرط كرد كه در نظام مأمون عزل و نصبى و دخالتى نكند.
توحيد: يعنى خطّ بطلان كشيدن بر تمام افكار التقاطى و ردّ تمام ايسمها و مكتبهايى كه از مغزهاى بشرى برخاسته است.
توحيد يعنى: قطع تمام روابطى كه سبب سلطه وسرپرستى بيگانگان است.
توحيد يعنى: نفى فرمان كسى كه دستورش با دستور خدا هماهنگ نباشد.
منبع
درسهایی از قران : قرائتی
مفهوم انتظار
«انتظار» یا «آینده نگرى» به حالت کسى گفته مى شود که از وضع موجود ناراحت است و براى ایجاد وضع بهترى تلاش مى کند.
فى المثل، بیمارى که انتظار بهبودى مى کشد، یا پدرى که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بیمارى و فراق فرزند ناراحتند و براى وضع بهترى مى کوشند.
همچنین تاجرى که از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرونشستن بحران اقتصادى مى باشد این دو حالت را دارد :
«بیگانگى با وضع موجود» و «تلاش براى وضع بهتر».
بنابراین، مسأله انتظار حکومت حق و عدالت «مهدى» و قیام مصلح جهانى در واقع مرکّب از دو عنصر است; عنصر «نفى» و عنصر «اثبات».
عنصر نفى همان بیگانگى با وضع موجود; و عنصر اثبات خواهان وضع بهترى بودن است.
داستان گوساله سامری
قرآن مجید در سوره «طه» آیه 85 تا 96 این داستان را چنین نقل مى کند:
خداوند (به موسى) فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم، و سامرى آنها را گمراه کرد ـ موسى به سوى ایشان در حالى که خشمگین و غمگین بود بازگشت ـ به آنها گفت: اى جمعیت آیا پروردگار شما به شما وعده نیکوئى نداده بود (وعده فرستان کتاب آسمانى والواح بوسیله رفتن موسى به میقاتگاه) آیا مدت مفارقت من از شما به طول انجامید یا میخواستید مستحق خشم خداوند گردید که به پیمان من وفا نکردید (و در غیاب من بت پرستى آغاز نمودید). گفتند: (اى موسى) ما به اختیار و توانائى خود پیمان تو را نشکستیم، ولى ما زینت آلاتى از طایفه فرعونیان با خود داشتیم، به پیروى «سامرى» آنها را در آتش افکندیم (همگى ذوب شد) و سامرى مجسّمه اى شبیه گوساله براى ما ساخت که صدائى داشت(1) سپس سامرى و پیروان او به مردم گفتند این خداى شما و خداى موسى است و دستور موسى را فراموش کرد. آیا آنها نمى دیدند آن گوساله پاسخى به ایشان نمى دهد و مالک سود و زیان آنان نیست.
در حالى که هارون پیش از آن به آنها گفته بود اى جمعیت شما با این جریان آزمایش شده اید، و پروردگار شما خداى بخشنده است از من پیروى کنید و فرمان مرا اطاعت نمائید، گفتند ما همچنان به پرستش گوساله ادامه خواهیم داد تا موسى به سوى ما بازگردد. سپس موسى رو به طرف هارون کرد و گفت: اى هارون چه چیز مانع تو شد که هنگامیکه دیدى آنها را گمراهى را در پیش گرفتند که از من پیروى نکنى (و آنها را از این کار بد بازدارى) آیا از دستور من سرپیچى کردى. هارون گفت: برادر ریش و موى سر مرا مگیر من ترسیدم (اگر زیاد پافشارى کنم) بگوئى چرا در میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و دستور مرا انجام ندادى.
سپس رو به سوى سامرى کرد و گفت: تو چرا این کار را کردى گفت من اطلاعى داشتم که آنها نداشتند (چیزى دیدم که آنها ندیدند) یک مشت خاک از جاى پاى پیک وحى برداشتم و در درون گوساله پاشیدم و هوى و هوس من اینگونه در نظر من مجسّم ساخت (و بت ساختم و دعوت به بت پرستى کردم).
از مجموع این آیات به خوبى این حقیقت استفاده مى شود که سازنده بت مرد گمراهى به نام «سامرى» (که گویا سابقه زرگرى داشت) بود، نه هارون برادر موسى، بلکه هارون در مقام مبارزه برآمد، و آنها را سرزنش و ملامت نمود، منتها از ترس اینکه پراکندگى در میان بنى اسرائیل پیدا شود شدت عمل به خرج نداد، موسى هم بعد از مراجعت شدیداً با بت پرستى مبارزه نمود و حتى برادرش را ـ براى عبرت مردم و هم براى اثبات اهمیت موضوع مؤاخذه کرد، سپس سامرى را تنبیه و تبعید نمود، و بت را در آتش سوزانید و خاکسترش را به دریا ریخت.
تا اینجا همه چیز عادى و خالى از هر گونه ایراد و اشکال است.
اکنون برگردیم به تورات، و ببینیم این داستان را چگونه آورده است:
در سفر «خروج» باب 32 چنین میخوانیم:
«و هنگام دیدن قوم که موسى در فرود آمدن از کوه درنگ مى نماید، آن قوم نزد هارون جمع آمده وى را گفتند که برخیز و از براى ما خدایانى بساز که در پیشاپیش ما بروند، زیرا این موسى مردى که ما را از ملک مصر بیرون آورد نمى دانیم که وى را چه واقع شد.
هارون به ایشان گفت: گوشواره هاى زرّینى که در گوشهاى زنان و پسران! و دختران شمایند بیرون کرده و نزد من آورید. پس تمام قوم گوشواره هاى زرّینى که در گوش هاى ایشان بودند بیرون کردند و به نزد هارون آوردند. و آنها را از دست ایشان گرفته، آن را به آلت حکاکى تصویر نموده از آن گوساله ریخته شده ساخت و گفتند که اى اسرائیل اینانند خدایان تو که تو را از مصر بیرون آوردند.
پس چون این را هارون دید مذبحى را در برابر آن ساخت و هارون ندا کرده گفت که فردا از براى خداوند عید خواهد بود!.
و بامداد سحرخیزى نموده، قربانى هاى سوختنى تقریب نمودند، و هدیه هاى سلامتى نزدیک آوردند، و قوم به خصوص اکل و شرب نشستند و براى بازى کردن برخاستند.
و خداوند به موسى فرمود که روانه شده، به زیر آى، زیرا که قوم تو که از مصر بیرون آوردى فاسد شدند. بلکه از طریقى که امر فرموده بودم به زودى انحراف ورزیده گوساله ریخته شده از براى خودشان ساختند، به او سجده نموده، و هم برایش قربانى نموده گفتند که اى اسرائیل خدایان تو که تو را از زمین مصر بیرون آورده است اینانند.
و خداوند به موسى گفت: که این قوم را دیده ام که اینک قوم گردن کشى اند. پس مرا واگذار تا آنکه غضبم بر ایشان شعلهور شده ایشان را تلف نمایم و ترا امت عظیمى سازم.
اما موسى از خداوند خداى خود درخواست نموده گفت: که اى خداوند! غضب تو چرا بر قومى که ایشان را از زمین مصر با قوّت عظیم و دست قوى بیرون آوردى افروخته شده است. چرا مصریان متکلم شده بگویند که ایشان را به قصد بدى بیرون آورده است تا آنکه ایشان را در میان کوهها به قتل رسانیده، ایشان را از روى زمین منقرض سازد از شدت قهر خود برگرد! و نظر به انزال بلا به قومت تغییر به اراده ات بده. و بندگان خود ابراهیم و اسحاق و اسرائیل را به خاطر آور، چونکه به ذات خود براى ایشان قسم یاد نموده به ایشان گفتى که ذرّیه شما را مثل ستاره هاى آسمان بسیار خواهم گردانید…
و واقع شد که هنگامى که به اردو نزدیک آمد گوساله و هروله کنندگان را دید و غضب موسى افروخته شده، لوحها را از دستش انداخت، و آنها را به زیر کوه شکست، و گوساله که ساخته بودند گرفته به آتش سوزاند و آن ها تا گرد نمودنش سحق کرد (کوبید تا گرد شد) و بر روى آب پاشید و بنى اسرائیل را نوشانید!.
و موسى به هارون گفت: که این قوم به تو چه کردند که به این گناه عظیم ایشان را مرتکب گردانیدى و هارون گفت: که غضب آقایم افروخته نشود که این قوم را مى دانى که مایل به بدى هستند. و به من گفتند که از براى ما خدایان بساز که پیشاپیش ما بروند زیرا که این موسى مردى که ما را از زمین مصر بیرون آورد نمى دانیم که وى را چه شد. و من به ایشان گفتم هر کس که طلا دارد آن را بیرون نماید پس به من دادند و آن را به آتش انداختم و این گوساله بیرون آمد!…
و موسى به خداوند باز رفته گفت که آوخ این قوم مرتکب گناه عظیم گردیده، چونکه به جهت خودشان خدایان زرّین ساختند. پس حال اگر گناه ایشان را رفع نمائى (که خوب) و الاّ تمنا اینکه مرا از کتابى که مکتوب ساختى (مقام نبوت) محو نمائى!
و خداوند به موسى گفت هر کسى که به من گناه ورزیده است او را از کتاب خود محو میسازم. پس حال روانه شده این قوم را به جائى که به تو گفته بودم هدایت نما…»(2)
از عبارات فوق که عیناً از کتاب عهد قدیم نقل شد چند موضوع استفاده میشود:
1 ـ دستور بت سازى و بت پرستى وسیله به هارون صادر گردید، و هم به کمک او اجرا شد، و او نه تنها جلوگیرى از این عمل ننمود بلکه خود مروج و بنیانگذار آن بود، و در این قسمت سخنى از سامرى مطلقاً در میان نیامده. آیا این عمل از کسیکه جانشین موسى و وزیر و همکار و همگام و رئیس کاهنان بنى اسرائیل ـ طبق گواهى تورات ـ بود امکان پذیر است، چگونه منطق و عقل قبول مى کند که چنین نسبت ناروا و شرم آورى را به هارون بدهیم(3)؟
2 ـ خداوند از این جریان چنان غضبناک شد که مى خواست قوم موسى را نابود کند، اما موسى دو نکته را به خداوند خاطر نشان ساخت (مخصوصاً در یک جمله به خدا مى گوید به خاطر بیاور!) و او را از سر خشم فرود آورد نخست اینکه: اگر این کار را بکنى مردم مصر صفحه مى گذارند و مى گویند براى همین منظور بود که بنى اسرائیل را از مصر بیرون آوردى که در میان کوهها به قتل رسانیده و از روى زمین منقرض سازى.
دیگر اینکه: به ابراهیم و اسحاق و اسرائیل (یعقوب) قول داده اى که فرزندان شما را مانند ستارگان آسمان زیاد خواهم نمود، و این عمل با آن قول و قسم سازگار نیست!.
خداوند به دنبال این تذکرات موسى «تغییر اراده داد» (صریح تورات.)
3 ـ موسى پس از آنکه گوساله را به آتش سوزانید خاکسترش را در آب ریخت و آن آب را به بنى اسرائیل داد بنوشند (آیا خاکستر گوساله تبّرک داشت که آب آن را بنوشند؟)
4 ـ هنگامیکه موسى به هارون اعتراض کرد، هارون با کمال خونسردى گفت: تو میدانى که این قوم مایل به بدى هستند و از من درخواست کردند و من هم به درخواست آنها عمل کردم (عجب عذرى؟!…) و موسى هم دیگر اعتراضى به او نکرد (عجب مرّبى خونسردى؟…)
5 ـ آخر کار موسى به درگاه خداوند رفت و خدا را تهدید به «استعفا» از مقام نبوت کرد و گفت اگر این گناهکاران را مى بخشى چه بهتر و الا اسم مرا از کتابى که مکتوب ساختى محو کن! (و این کار پردردسر را به دیگرى واگذار!…)
درست ملاحظه کنید تورات در همین یک داستان چه ترسیمى از خدا، و پیامبر، و جانشین او، نموده است، سپس این قسمت تاریخى را با آنچه در قرآن آمده مقایسه کنید.
***
منبع:
https://makarem.ir/main.aspx?reader=1&lid=0&mid=13112&catid=6509&pid=61836